شهر فلسفه ایران
  • خانه
  • دپارتمان‌ها
    • آموزش
    • پژوهش
    • اندیشه
    • زبان
  • دوره‌های جاری
    • دوره های جامع
    • دوره های آزاد
  • اساتید
  • رویداد‌ها
  • انجمن دانشجویی
  • مقالات فلسفه
  • اخبار
  • درباره ما
  • 0
شهر فلسفه ایران

مرجع اصلی آموزش های آنلاین و حضوری فلسفه در ایران

  • 02122053556
  • خانه
  • دپارتمان ها
    • آموزش
    • پژوهش
    • اندیشه
    • زبان
  • دوره های جاری
    • دوره های جامع
    • دوره های آزاد
  • رویداد ها
    • دوره های آزاد
    • دوره های جامع
  • انتشارات
  • مقالات فلسفه
  • اخبار
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • مقالات شهروندان
  • 1404-03-11

درباره سرشت ایمانی امید امیدی که از ایمان برآید چه نسبتی با تحقق ایدئال های اجتماعی دارد؟

درباره سرشت ایمانی امید  امیدی که از ایمان برآید چه نسبتی با تحقق ایدئال های اجتماعی دارد؟

درباره سرشت ایمانی امید
امیدی که از ایمان برآید چه نسبتی با تحقق ایدئال های اجتماعی دارد؟
امین قائمی
مبارزی جان بر کف در خیابان دلباخته ای در انتظار دیدار معشوق تاجری چشم به راه سودی سرشار، ما هر سه را امیدوار میخوانیم با این همه گویی اینکه میان اینها چه تفاوت های بزرگی وجود دارد در امیدوار خواندنشان بی تأثیر است. وجه مشترک آنها چیست؟ آنها چیزی در سر دارند یک ،تخیل یک تصویر آن تصویر رضایت و کششی را بر می انگیزد که چه بسا آنها را وادارد دست به کنشی خاص بزنند یا وضعیت خاصی را تاب آورند، تا آن تصویر محقق شود. هر چه هست شاید نامعقول یا نامألوف ،باشد. شاید هیچ کس دیگری در آن احساس و خیال شریک نباشد، یا شاید بسیارانی را به جوش و خروش وادارد خصوصاً همین مورد دومی مدنظر بحث ما در این جستار است. چطور مردمان بسیاری امیدی مشترک دارند تا چیزی مشترک شکل بگیرد؟ امید چگونه یک امید اجتماعی میشود؟ در قدم نخست بهتر از طرحی از مفهوم امید بیاییم، یعنی هم عنصر کشش را و هم عنصر تصویر را.
به چیزی زیبا با پرشکوه که می نگریم خود را بر می انگیزیم که چشم از آن برنداریم شاید بگوییم در واقع آنچه بدان می نگریم ما را به این توجه مدام به این اراده و میل بر می انگیزاند. چه اولی باشد چه دومی، یا ترکیبی از هر دو، پای نوعی اراده در میان است. این را کانت به ما می آموزد که این اراده کرد وکار قوه حکم در مجموعه قوای سوبژکتیو ماست. کار این نیروی سوبژکتیو پل زدن بین دو دسته از وساطتهاست ساخت فاهمۀ نظری و ساخت خرد عملی، ساحت شناخت و ساخت کنش پلی که این دو نظم وساطت را به هم وصل میکند التفاتی است که ما به برابر ایستا می کنیم و طرحی بر آن می افکنیم که معنای غایتمندی را میدهد. گویی این برابر ایستا در هماهنگی عظیمی ایستاده و چیزی را نوید می دهد که ما محتاج آنیم شناخت و عمل ما هماهنگ و هم جهت باشند و به چیزی ورای هر دوی آنها دست یابند: یک غایت؛ غایتی زیبا و سکرآور؛ غایتی والا و شررانگیز زیبایی و والایی صورتهای این غایتمندی هستند.

رضایتی که از یافتن این طرح در چیزها کسب میکنیم منشاء کشش ما به آن است. به بیان دیگر، اراده برای نگریستن
به این تصویر حامل درک ما از غایتمندی است فعلاً به همین توضیح از سازوکار عنصر کشش به تصویر در امیدواری اکتفا میکنیم اینک میتوانیم بر عنصر تصویر تمرکز کنیم.
فرد امیدوار تصویری پیش روی خود دارد که متعلق امید اوست. اما یک تصویر به طور کلی چیست؟ بیایید فعلاً بر یک تابلوی نقاشی تمرکز کنیم. من بصیرت خود در این بررسی را از هوسرل درسگفتار آگاهی به تخیل و تصویر (۱۹۰۵) وام می گیرم و آن بصیرت را به باقی طرح خود تسری میدهم یک تابلوی نقاشی یک شیء فیزیکی است که واجد نقش و نگارهایی است رنگ آکریلیک بر پارچه کنفی فاهمه چنان که کانت شرحش میدهد، این برابر ایستا را برای ما تا همین سطح مفهومی قوام میدهد اگر به حرف فاهمه گوش کنیم؛ اگر تسلیم مدعای پردبدبه فاهمه شویم که خود را تمام عقلانیت و معناداری می داند. بررسی ما در اینجا تمام میشود و جز مشتی احساس گنگ و پوچ چیزی بر جا نمیماند. اما وقتی به تابلو بنگریم احساس گنگی و پوچی نمیکنیم تابلو برای ما معنایی از آن خود دارد که گرچه از فرم اهدایی فاهمه سود جسته از آن فراتر رفته با آن بازی کرده و معنایی نو - تصویری نو که اراده ما به التفات پرسشگرانه و شورمندانه را بر می انگیزد - تحویل ما می دهد. حول این تصویر گزاره ها و حکمهایی تو، از همان جنس که کانت قدری بالاتر گفت شکل می گیرد. هوسرل میگوید که سوژه در کرد و کار قوام بخشیش، در وحدت با آن تقوم قبلی فاهمه، ابژه تازه ای وضع میکند و نامش را ابژه تصویر می نهد. ابژه تصویر کشف یک هماهنگی خواستنی یا تحریک کننده است که از قضا به چیزی ورای خود ارجاع دارد مثلا این تابلو منظره یک دسته گل یا یک نبرد را نمایش می دهد. شاید این تابلو اثری آبستره باشد. در هر صورت در اینجا ارجاعی در کار است و نوعی غرق شدن نیز. نگاه کردن به تصویر مدنظر ما مثل اراده به شنا کردن میماند آب ساکن را با کوشش خود، با این سو و آن سو رفتن خود، مواج میکنیم و خود در موجش شناور میشویم. اینک به یاری نیروی خیال ما برابرایستایی نو داریم که از ابژه فیزیکی به ابژه تصویر فرارفته و به موضوع تصویر دلالت دارد. این خیال سیلان دارد اما جایی به ساحل ساکن و سردی میخورد در قاب تصویر لبه تابلو که به دیوار می رسد.
آنچه یک تابلو را به واقع یک تصویر خیال انگیز می سازد فقط محتوای نو قوام یافته اش نیست. مرز تصویر تنشی با

پس زمینه می سازد که کل آن را متعین میکند. این مرز محل انقطاع خیال است. اینجا واقعیتی که فاهمه قوام می دهد. آن واقعیت صلب و متعین و نیرومند که در کار تسلط آهنین بر چیزهاست خود را به تصویر تحمیل می کند. تصویر به پایان میرسد، اما در عین حال روشن و متعین می شود و در تمایز با پیرامونش نیرویی برای بازگرداندن توجه ما به خود می یابد یک تصویر سوبژکتیو یک ،تخیل به رغم اینکه دیگر ابژه فیزیکی تصویر در کار نیست، همچنان از قواعد اساسی قوام تصویر پیروی می کند. البته تصویر تخیلی با تابلو تفاوتهای مهمی دارد تخیل سیال تر و گاه قدری گنگ تر است. اما هنوز مسئله مرز پابرجاست. تخیل مرزی دارد که خود را با سایر جریان روزمره آگاهی جدا می کند. آن جریان را به طور عمومی فاهمه و قوای متعین ساز و کاربردیش پر میکند اگر فرد غرق مالیخولیا نباشد، تعارض بين تخیل و واقعیت برایش جدی خواهد بود. واقعیت، چنانچه فاهمه عرضه می کند. همنشنین ضرورت ها و محاسبه پذیری هاست. فاهمه نظم مستقر وساطت را راحتتر درک میکند و از همین طریق ارادۀ نظم وساطتها را بر خود و جهان روا میدارد. اما تخیل قبلاً بازی با آن وساطتها را به نفع یک چرخه پر آشوب رفع و وضع آغاز کرده است. بین این دو کفه ترازو مدام جابجا می شود. واقعیت نیروی در هم شکستن مرز تصویر و از اعتبار انداختنش را دارد. تصویر تخیلی اما، خصوصاً اگر عملی برای اثر بر جهان را تخیل کند خصلتی انفجاری و ناگهانی خواهد داشت. پاشیدن محتوای تصویر از مرز به باقی جریان ،آگاهی یا به بیان دیگر به جهان یک رخداد خواهد بود، اما برعکسش یک فرسایش روزمره است.
خلاصة كلام سوژه امیدواری هست که طرحی از غایتمندی را به روی دریافت خود از برابر ایستا - خواه یک تک شیء باشد یا یک موقعیت - میاندازد. حاصل کار یک تصویر است تصویری زیبا یا ،والا که میل و التفات ما را بی وقفه درگیر خود میکند. این کنش التفاتی اراده میکند که گزاره من این را خواستنی می یابم را برای آن تصویر انشاء کند و دست به عمل ،بزند چون خود تصویر به رغم تمام تعارضهایی که با پیرامون ،دارد این کشش را در او بر می انگیزد. نام این برانگیختن به حرکت و کشش مدام را امید مینهیم اینک از آن کردو کار سوژه که امید می نامیمش طرحی داریم: وضع کردن یک اراده یک تصویر و یک حکم معطوف به کنش جملگی به یاری قوای خیال.
این اولین بار نیست که خیال نقش واسطه را بین احساس و اندیشه و عمل بازی میکند این تعبیری قدیمی و دراز دامنه

-
برای خیال است. به بیان دیگر، خیال نیروی رفع وساطتهاست. این رفع یا به نفع یک وضع تازه رخ می دهد با آنکه فارغ از امکان آن - به سوی بی واسطگی فراروی میکند. اگر بنا به وضع با فراروی است، حتماً پای نیرویی در کار است که از خود بیرون میرود این همان امیدواری است این امید میتواند شریف باشد یا رذیلانه بزرگ باشد یا کوچک، پیروزمند باشد یا شکست خورده دو نکته را در این تحلیل نباید از یاد برد. اول اینکه کاری که خیال در امید میکند معنادار است. اما اگر از منظر نظم وساطتها، خصوصاً وساطتهای صلب و سنگین فاهمه، بدان بنگریم نا معقول به نظر میرسد. فاهمه یا هر بخش متعین ساز از قوای سوبژکتیو مایل است خود را تمام معقولیت جا بزند. احساس روزمره ما نیز اغلب با این تعبیر همراه .است هر چه امید به تصویری غریبتر - و لابد پرکششتر – دست یابد، با نظر به وضع عادی امور نامعقول تر جلوه می کند. معناداری امید تخته بند شکست یا پیروزی آن نیست. با شکست شاید واقعیت پیرامونی بر مرز شکننده قاب تصویر غلبه کند و آن را در خود ،ببلعد اما خاطره امید هنوز بی معنا نخواهد بود. دوم اینکه خیال با وساطتها، دقیقاً همان وساطتهای مستقر و مألوف بازی می کند. از این حیث حتی رادیکال ترین یا نامعقول ترین تصاویر، حتی اراده به بی واسطگی، از جایی غیر از همان فضای پیرامونی وساطتها نیامده است. این رفع و بازآرایی ،غریب این غایت گذاری تو همواره چیزی آشنا از گذشته با خود می آورد و از دل
همان می آغازد.
این امید به چه معنا امید به یک ایدئال اجتماعی است؟ شاید بهتر باشد اول از معنای ایدنال اجتماعی بپرسیم، معنایی که بتواند در طرح ما از امید جایی مناسب خود را بیاید. آرزویی داریم که بر مبنای آن گمان می کنیم اگر محقق شود رضایت همگان را در پی خواهد داشت. آنچه در پی اش خواهد آمد واجد کامل ترین زیبایی با والایی انسانی است. یک هماهنگ ترین و رضایت بخش ترین حالت یک غایتمندی همه روا، این را یک ایدنال" می نامیم. گاهی یک پادشاهی باشکوه، با ساختمانهای مرمرین درخشان و سربازان آراسته صف در صف را آرزو میکنیم. گاه حماسه ای را پیش چشم می آوریم که در آن باروها سقوط میکنند و زنجیرها شکسته میشوند و ستمدیدگان گذشته جماعتی انبوه می سازند که تمام خیابان ها را پر کرده است. گاه در آرزوی تأسیس یک نهاد هستیم جایی که اهداف مشخصی را در اجتماع دنبال کنیم به آینده فکر میکنیم و تصویری غرق در زیبایی نور الهی غرق در شکوه قدرتها، با در یک هماهنگی آرام و پویا پیش چشم ما می آید. نکته دقیقاً در همین جاست. اینها تصویرند. ظهور خداوند در پایان تاریخ

به همان اندازه یک تصویر است که برافراختن یک مجسمه افتخارآمیز، تصویر کردوکار اساسی نیروی خیال است. قبلاً گفتیم که این تصویر در بستری از نظم وساطتها و از طریق فرآیند متلاطم رفع و وضع مدام حدود و تعینهای پیشین وساطتها قوام مییابد و در تعارض با هر دریافتی غیر از خود متعین و نیرومند میشود. اگر در اینجا با نظم وساطتها سر و کار داریم اجتماعی شدن این تصویر چیز غریبی نیست چه اینکه کل آن وضعیتی که نامش را اجتماع می نهیم در و به دلیل یک نظم وساطت ممکن میشود. نظم وساطت یعنی برنامه تنظیم و نسبت یابی بین تمام ساحات دانش که هر یک عهده دار توضیح یا برنامه ریزی برای چیزی هستند. از طریق این نظم کردوکارها و عرف روابط تعیین می شود، فرودستی و فرادستی شکل متعینی به خود میگیرد و حتی تخیل و اسطوره ای ویژه به عنوان غايت كل ساختار - و لابد نظم شهری و سیاسی تابعش - بروز می یابد. این نظم اولاً در زبان و ساختار مقولاتی ما جلوه گر است و سپس در نمادها، نشانه ها، تصاویر و تخیلهای ما چون این نظم میان بسیاری از مردمان به اشتراک گذاشته شده است و زندگی مردمان را کنار هم و در نسبت با هم شکل میدهد - خواه روابط قدرت را خواه روابط اقتصادی را و حتی روابط عاطفی را - لاجرم معنای اجتماع و ساختارش را نیز بدست میدهد. نظم وساطت ساحتی اجتماعی دارد و به همین ترتیب وقوع یک تصویر اجتماعی را ممکن میکند بنا بر طرح ما از مفهوم تصویر و نیز بنا بر امکانات مفهومی یک نظم وساطت ،اجتماعی امید ما معطوف به یک غایت است حال میتوان پرسید که خود تصور این غایت از کجا می آید؟ در یک نظم وساطت مستقر کجا می تواند طرحی از غایت را بدست دهد که تصویری زیبا و پرکشش خلق کند و متعلق امید ما باشد؟ از میان پیشنهادهای بسیار یکی از قدیمی ترین و پرطنین ترین پاسخها به این پرسش ایمان و دینداری است. اما این دو چگونه چنین می کنند؟
در انتهای پاراگراف قبل میان دین و ایمان تفکیکی قائل شدیم به این مهم بعد آباز خواهیم گشت. اما فعلاً برای شروع این دو را همگام هم فرض میکنیم سپس به فراخور نیازمان توضیحشان میدهیم ایمان دینی محل اندیشیدن به خدا و مواجهه با اوست. خدا در آغاز و در انتهاست. اگر در آغاز نشسته پس او ما را به وضعی که در آن هستیم پرتاب کرده است. اگر خدا در انتها ایستاده پس به همان نیرو میتواند ما را به سوی خود یا آن نهایتی که خود می پسندد راه بر شود. خدا طرحی از هماهنگی و غایتمندی به جهان و انسان می بخشد و کل آن طرح را با الوهیت لایزال خود محکم میسازد. همه توانی و اراده سترگ او هم انسان را در بستر ضرورتها می نشاند هم عرصه امکان را به رویش

می گشاید هم از خلال نبرد بین ضرورت و امکان راهی را با مقصدی روشن برایش نشان میدهد. لااقل در ادیان ابراهیمی معادل این تصویر از خدا را بسیار میتوان یافت این خدا چه خبر محض باشد چه جبار قدر قدرت در هر دو حالت اراده اش برای آدمیان را با تصویری چند که دلالت بر غایتی عظیم دارند عرضه میکند. تصویر داوری واپسین در آخرت یا منجی موعود با پادشاهی الهی از این سنخ است پس هر تصویری که از خدا داشته باشیم همزمان تصویری از غایت را هم داریم غایتی که بسیار کلی است. از جهت کلیت و شمولش شاید بر کل نظم وساطت های ما ادعایی داشته باشد و اراده کند تمام آن را خود شکل دهد و راه ببرد، از جمله نظم اجتماعی تصاویر دیگری هم هست که در آن غایت الهی الزاماً در پی تسخیر تمام نظم وساطت و تمام اجتماع نیست ناحیه ای از آن را می طلبد با آنکه میل به فراروی از آن دارد. این تصویر هرچه باشد نوعاً هم نشین زیبایی با والایی است برای تخیل کنندگانش احساس رضایت و هماهنگی می.آورد این تصویر آنقدر پرکشش و نیرومند هست که بتوان آن را ایدئال نامید. در عین حال راه های بسیار زیادی برای ربط یافتن به زندگی اجتماعی دارد. پس تصویر غایتی که ایمان دینی پدید می آورد خود می تواند یک ایدئال اجتماعی باشد اما پرسش اینجاست که چند دسته تصویر چنینی از ایدئال اجتماعی داریم؟ هر یک چطور کار می کنند؟
به تصاویر خدا برگردیم. توضیح با توجیه هر تصویر از خدا را یک دستگاه الهیاتی بر عهده می گیرد، یک نظم وساطت که با مفاهیمی مثل ،علیت ،سرنوشت ،رستگاری ،زمان ،گذرایی ،کاستی گناه و سرانجام غایت کار میکند. امید - حتی اگر بدان تصریح نشود - پشت تمام این طرح نشسته و آن را به پیش میراند. حال این امید می تواند امید به رستگاری ،باشد یا امید به تکرار چیزهای از کف .رفته این امید میتواند در تفرد یک مؤمن یا در جماعت مؤمنان محقق شود. این امید میتواند نوید یک ساختار کامروا با آزادی از یک ساختار جبار را بدهد. این امید می تواند نوید رهایی از هر وساطت به طور کلی باشد. این تصاویر به انحاء مختلف امیدبخشند، چون هر یک رضایتی را در پی دارند، رضایتی زیبا با باشکوه، رضایتی پرهیاهو با ساکت از جنس شورمندی با خشیت در تمام این تصاویر قوام و معناداری آنها به نسبتشان با خدا و نحوۀ تقرر خدا در آن تصویر است. شگفت آنکه تمام این کوششهای محض عقلانی در الهیات در پایان به خدمت یک تصویر در می آیند. پس به الهیات بازگردیم تا تصویر خدا را بیابیم.

قول مشهور آن است که الهیاتهای مختلف را میتوان به دو دسته سلبی و ایجابی تقسیم کرد. طبعاً این تقسیم بندی جامع و مانع نیست، چه اینکه در هر یک از این دستگاهها تنوع شایان توجهی در کار است. با این همه ما میکوشیم سرنخی از هر بحث ممکن آینده را به یاری یک ساده سازی اولیه بدست دهیم.
خدای الهیات سلبی پرهیبی محو اما پرهیبت در افق تصویر دارد. او برای قوای شناختی دور از دسترس و برای تخیل ما همواره یک غریبه است. ما او را جز به اشاراتی نمیشناسیم این مغاک نه فقط برای ما که برای تمام جهان به یکسان در کار است. اگر خداوند در چنان رفعتی نشسته و جهان چنین هم سطح ،است لاجرم میان جماعت مؤمنان نیز همین نظم اجتماعی هم سطح در کار است. اگر حاکمی در کار باشد، لااقل در اولین تلقی، از جنس خود مؤمنان به این خداي رفيع غریب است، زاهد و فروتن زهد و یکرنگی محض تصویر ایدئال این جماعت خواهد بود. امید به رستگاری نه در این وضعیت ،پست که در افق مسیحایی تصویر رؤیت پذیر است؛ یعنی همان جا که خدا ایستاده. این افق ممکن است در تاریخی محتوم یا ورای تاریخ و زمان جا داشته باشد اما ایدئال این است که تمام جماعت مذکور حالت هم سطح خود را به قصد عبور از زمان برای رسیدن به آن افق حفظ کند. دیدار مسیحایی که چیزها را سرانجام رفعت خواهد بخشید و رنج و کاستیشان را در نور رفع خواهد کرد ،زیباست پس امیدبخش است. به رغم قدرت این تصویر، تصویر دیگری را نیز میتوان از دل همین وضعیت انتظار داشت دوری از خدا برای مؤمن دشوار است. این دوری در همین زندگی باید به نحوی پر شود این پر شدن گاه با صرف مشارکت در جماعت مؤمنان پر نمی شود. خود خدا یا چیزی خدایی باید رؤیت شود تا امید به رستگاری در عین این مغاک عظیم حفظ شود. پس عجیب نیست که کسی به نحوی رازآلود پلی میان خدای دور دست و مؤمن دور افتاده تلقی شود. نظمی اجتماعی حول این تصویر شکل می گیرد که الزاماً سلسله مراتبی نیست یک ریسمان از آسمان هست که همگی به آن چنگ زده اند، زیرا آن شخص آن واسطه گرچه خدا نیست اما خود به نحوی رازآلود با طبیعتی دوگانه تصویر میشود بشری و خدایی، درست در وسط تصویر، جایی وسیع میان افق رفیع و فضای پایین دست. از آنجا که او تنها کسی است که چنین امتیازی دارد. لاجرم همه چیز به گرد او حلقه خواهد زد. ایدئالی اجتماعی و نظمی از روابط شکل می گیرد که همگی حول محور شخص برگزیده و با هدف تقرب و تشبه به او سازمان پذیرفته است. در واقع ایدنال اجتماعی در این تصویر خود آن شخص است که در هیبت تمام اجتماع گسترده شده است. آنچه برای مؤمن امیدوارکننده است، نه خود افق که تکرار

این همان واسطه است. در تاریخ هر چه رخ دهد، هر کجای جهان تحت هر ضرورتی شخص واسطه، یا مفهوم مشترک واسطه گری در اشخاص متعدد ثابت و محکم باقی ماند. تکرار مایه امید است چون چیزهای از کف رفته را که زمان به تاراج میبرد باز میگرداند تکرارکننده باشکوه و سترگ است، زیرا بر زمان و بر مرگ غلبه مییابد، پس
امیدبخش است.
الهیات سلبی خدا را منزه و مطلق اما دور می سازد. درد دوری و فهم ناپذیری دردی آسان نیست. پاسخ بدیل انواع الهبات ایجابی آن است که خدا را در یک نظم وساطت بسیار روشن بفهمیم در این نظم وساطت خدا هنوز متعالی است، اما ربط و سنخیتی معنادار و اصولاً فهمیدنی با جهان و انسان دارد لاجرم رابطه ای سلسله مراتبی بین خدا و جهان شکل می گیرد. این رابطه نوعاً بر اساس روابط عقلانی بین مفاهیم خاص فلسفی توضیح داده می شود؛ مفاهیمی که چون دال بر حقیقت مطلقاً هر چیز هستند برای توضیح همین جهان مادی متغیر که انسان در آن جای دارد نیز به کار میروند. پس اگر آن نظم کیهانی را خدا ضمانت کرده و برای ما فهم پذیر ساخته، به دلیل نیکی بیکران خدا، لابد آن نظم ایدئال است. پس ایدنال اجتماعی نیز باید ذیل مفاهیمی هم نسبت با آن نظام ترسیم شود. به این ترتیب نظمی از وساطتهای سلسله مراتبی شکل میپذیرد که در قالب احکام و دستورات متعین و دقیق ظاهر میشود. چون نظم وساطت ها خدایی است پس این تصویر ابدنال اجتماعی مبتنی بر کاخی بلند از فرامین خدایی خواهد بود. آن وساطتها، فرامین، شرایع، آیینهای عظیم و چشمگیر ساختمانها و رداها با تمام هنر و ظرافتی که در آنها به کار رفته است بناست یادآور فراگیری و آشنایی حضور خدا در اجتماع مؤمنان باشد خدا در این تصویر با نمادها و بروزهای بسیار همه جا را فرا گرفته و مستقیماً بر همه حکم میراند. با این همه چون او همچنان متعالی است، حضور واسطه ها و نمایندگانش در یک نظم سلسله مراتبی مشابه نظم اساسی خلقت خدا موجه است. این نظم باید مدام خود را بازآرایی کند و در برابر هر خدشه ای که از شکوهش بکاهد محافظت شود. این تصویر ایدئال هم زیبایی خدا را بناست به یاد بیاورد هم شکوه او را چون از این طریق استحکام و هماهنگی ابدی را نوید می دهد امیدبخش است. در این تصویر اراده ای نیرومند به فتح و ظفر نشسته است اراده به تأسیس یک نیرو و تداوم آن تا سرحد جهان شمولی خلقت و نور الهی نیز چنین است. همه جهان بالفعل در ید این نور و شکوه است. تنها باید به دست اجتماع نظام مند و فرمانبر مؤمنان در تمام جهان انسانی نیز گسترش یابد یا لااقل شکوه و زیباییش که نماد حقانیت آن است مدام به

دیگران یادآوری شود. حال که اراده ای به ایجاد یک هماهنگی عظیم در کار است تصویری رضایت بخش پدید می آید
که می تواند حامل امید به تحقق یک ایدنال اجتماعی باشد یعنی پادشاهی خدا در همین زمان و در همین مکان، الی
الابد.
شاید بتوان طرح های دیگری را نیز یافت یا در یک طرح ترکیبی از چند طرح اساسی را دید. در اینجا به برشماری همین چند الگوی نام برده شده - که تصور میکنیم پردامنه و بنیادین هستند - اکتفا میکنیم، اما کار ما هنوز خاتمه نیافته. تا اینجا اولاً در مورد امید به طور کلی و امید به یک ایدنال اجتماعی به طور ویژه سخن گفتیم. دوماً گفتیم که ایمان دینی میتواند در ساختن یک ایدنال اجتماعی فعال باشد. در قدم بعد کوشیدیم به نحوی توصیفی کرد و کار ایمان دینی را در تشکل تصاویر امیدبخش از خلال تصویرشان از خدا، ارائه دهیم اما هنوز دقیقاً مشخص نشده که ایمان دینی - ورای آن عناصر عیانی که از تصاویر الهیاتی فوق بر شمردیم - چگونه امید را پدید می آورد. پیش از بحث های توصیفی با محتوایی فوق، ما به توضیحی فلسفی از کردوکار صورت و فرم مفهومی این تصاویر و برهم کنش آنها با سوژه و جهان محتاجیم تا دست آخر دریابیم ایمان دینی چگونه به یک ایدنال اجتماعی منجر می شود. در نتیجه، دوباره به سراغ مرور الگوهای الهیاتی فوق الذکر میرویم و از نو آنها را بررسی میکنیم. ما سه الگوی مفهومی اساسی و پردامنه در دست داریم. اولی الگوی امید به امر مطلقاً تو است. دومی الگوی تکرار است سومی الگوی ساختار وساطتمند و اراده محقق شونده است.
ساختار را اراده ها، ولو اراده های دقیقاً تنظیم شده و عقلانی وضع میکنند. این وضع کردن هم جنبه هنجاری دارد هم جنبه شناختی؛ یعنی هم درک ما از چیزها و مفاهیم را شکل میدهد هم سنجه ارزش داوری ما را تنظیم می کند. ساختار، به یاری نظم وساطتها و مقولاتش هم دانستنیها را به ما نشان میدهد هم حدود توانستنیها را، و هم عیار نیک و بد را این ساختار پشتش به یک تخیل تصویری نیز گرم است. این شاید در ابتدا چیزی جز یک تصویر گنگ اما پرکشش و گیرا نبوده است امیدی بوده که سرانجام محقق شده است حال وقتی این نظم مستقر خود به تنگنا بدل شود چه ؟ اینکه دقیقاً چرا به تنگنا دچار آمده ایم اهمیت ثانویه دارد. شاید چیزی را حس می کنیم، ولو گنگ که نظام وساطتهای مستقر برایمان بازنماییش نمیکند یا آن را به رسمیت نمیشناسد. شاید بر راه اراده و سر

رضایتمندی خود سدی می یابیم. شاید تصویر این نظام دیگر برایمان یادآور هماهنگی نیست و غایتمندی در آن گم شده است. هر چه باشد. ایمان دینی اغلب تصویری برای ارائه کردن دارد. سه تصویر کلی را برشمردیم که می توانستند موجد امید باشند. از میان آن سه یکی اراده به تأسیس یا بقای یک ساختار را دارد از هگل جوان - در رساله پوزیتیویته دین مسيح - مفهوم دین پوزیتیو را وام میگیریم و این تصویر را چنین نام می نهیم دقت کنید که نگفتیم ایمان پوزیتیو یا وضع کننده. گفتیم دین وضع کننده ایمان حالت بی واسطگی در مواجهه با امر مطلق به بیان ادیان، خدا) است و دین سازوکار وساطت مند و مدنی که به واسطه آن با برای ایمان تصاویر و نمادهایی میسازیم با آنکه صرف پذیرش برخی گزاره های روشن وساطت مند به عنوان حقایق محترم و مقدس را اعلام میداریم به بیان دیگر، دین حالت وضع کننده و ایمان حالت نمی کننده دارد. این نفی - اگر تا نهایت خود پی گرفته شود - به نفع یک بی واسطگی محض و مطلق پیش میرود. به این ترتیب ایمان با تصاویر سلبی از خدا همگامی بیشتری دارد گرچه ممکن است نقطه شروع فرارویهای یک فرد ایمانی تصویری ایجابی از خدا باشد و در سطح زبانی - یعنی قدری دورتر و وساطت یافته تر از واقعه ایمان – به آن تصویر وفادار هم بماند. از سوی دیگر دین میتواند در هر دو تصویر سلبی و ایجابی خدا پدیدار شود، چه اینکه هر دو تصویر از خدا وجود ساختاری از شرایع و فرامین و روابط قدرت را به انحاء مختلف پشتیبانی
می کنند.
دین پوزیتیو است، وضع می کند، حکم می کند. دایره این حکم کردن اغلب بسیار وسیع است و ساحات مختلف زندگی را در بر می گیرد. هگل جوان این دین وضع کننده را ایمان متکی بر تخیل مردمان می نامد. در دینداری ایمان به کلی برکنار نیست. اگر کار ایمان نفی است برای قوام دین لازم است برخی وساطتهای محتمل – مثلاً انگاره های مشرکانه با کردینانه - رفع شوند. در این فرایند رفع فرد برای لحظاتی احساس سبکی و رهایی می کند. آن بعدی احساس پر شدن از یک حضور است که نوعاً - و نه همیشه - در خلال نوعی مناسک منظم و طراحی شده رخ می دهد. درک روزمره و مناسکی از مواجهه با امر مطلق دقیقاً همان مواجهه بی واسطه نیست اما از حیث ذوقی به آن شباهتی دارد. آن احساس حضور چنان کششی دارد که ارادههای تثبیت کننده دین را در خود شخص و در ارتباط با دیگران وضع کند. برخی از این وضع کردنها وساطتهای محاسباتی بسیار دقیق هستند و برخی دیگر از سنخ تصویر و عواطف. قوانین ارث و محبت به بزرگان دین همزمان ذیل این نظم وساطت قرار دارند و به یاری آن تنظیم میشوند.

هگل جوان یهودیت را با همین تعبیر توضیح میدهد. او یهودیت را یک دین وضع کننده تشریعی می داند که البته واجد آگاهی اخلاقی است درکی از آزادی و از امید نیز دارد اما جملگی ذیل یک ساختار متصلب. به این ترتیب تمام جنبه های زندگی، اعم از سیاست و اقتصاد و آداب و هنرها با هم هماهنگ میشوند این هماهنگی به سنتی درازدامن و خدایی حاکم پشت گرم است و خود را به سطح غایت بر می کشد. به موازات سلسله مراتب حضور و ظهور خدا در جهان دین نیز ساختاری مشابه با نهادهای تصمیم گیر و مقدسان محل رجوع میسازد تا بازنمای همین نظم در حالت کمالش باشد. پس در عمل دین با مقولة وضع و ضرورت بیشتر کار میکند تا مقوله امکان و آزادی، اگر با امر ابدی و مطلق سروکار دارد از آن جهت است که نظم دادن به امور متناهی و زمانمند به دلیل موجهی نیاز دارد. چه دلیلی موجه تر از امری فراسوی آنها و محاط بر آنها ؟ بین این صورت مفهومی و آن شرح محتوایی هماهنگی وجود دارد. اگر خدای الهیات ایجابی همه جا را با حضورش پر میکند پس عجیب نیست که مفاهیم مساوق ذات او نیز جهان را پر کند؛ ضرورت و کمال و ثبات از همین مفاهیم هستند. بسیاری از تئودیسه ها به همین ترتیب نیکی جهان به طور کلی و مشروعیت سازوکار سیاسی زمانه به طور خاص را – که هم ارز همان جهان است – استنتاج کرده اند. تسری تصویر خدای ایجابی در جهان ترجمه منطقی خود را در تسری مفاهیم ضرورت و ثبات در نظم وساطتها، از جمله ساختار تشریح و تهاد رسمی دین با خود به دنبال دارد. به رغم این همه تصلب این تصویر می تواند امیدی اجتماعی به همراه بیاورد و اراده کند که خود را چونان یک تصویر ایدنال محقق سازد. شاید ثبات آزادی نداشته باشد، اما قطعاً امنیت دارد. چه بسا باشکوه هم باشد احتمالاً چیزی مانا را بیشتر از سایر چیزها باشکوه بنامیم. در ثبات است که چون تغییر راه ندارد، امکان تداوم امر زیبا نیز وجود دارد. پس در تصویر ثبات زیبایی با شکوه با هر دو راه دارد. حال اگر آن نظم باثبات محقق نباشد اراده به ثبات و آرامش آنقدر نیرومند هست که بخواهد از تصویر به جهان پرتاب شود. این اراده از هر سازوکاری سود می جوید تا نظم خداپسندانه به واقعیت بدل شود ترس از ناامنی و تاریکی جهان متغیری که خدا در آن مکشوف نیست ترس از امکان مطلق و صدفه راه را برای پذیرش انواع ضرورت ها هموار میکند. ضرورت به نیروی امیدبخش تبدیل می شود چون حافظ و امکان بخش چیزهای نیک است. تحقق این تصویر از راه اعمال اراده میسر می شود لاجرم این اراده باید ابزارهای قدرت نظم مستقر را بدست گیرد و آن را به نفع خود مصادره و ازآرایی کند. اگر این نظم بر خلاف حضور قطعی خدا در جهان هنوز ناکامل باشد یاکی نیست. چیزی از ثبات و

ضرورت کل نظام کم نشده است. اگر تصویر هنوز به تمامی تحقق نیافته یا به خاطر مقداری شر گریزناپذیر مثل گناهان آدمیان است یا آنکه علل معده آن - دقیقاً بر طبق منطق آن نظم کیهانی - هنوز فراهم نشده، وگرنه ضرورت ها
تخطی ناپذیرند. پس هنوز جای امیدواری باقی است و برای بقای امید باید در حفظ نظام کوشید. اگر هنوز نظام اجتماعی مطلوب در کار نباشد و هنوز در مرحله تصویر باشد در مرز تصویر تنش بین دو نوع نظم وساطت برپاست. در واقع نیرویی که میل دارد قاب تصویر را بدرد و واقعیت را پر کند از جنس مفهومی همان وضع بیرون است. حتی در انقلابی ترین و شورمندترین حالت نیز صرفاً نظمی دیگر را اراده میکند. این نظم نو ممکن است صرف بازآرایی مفاهیم و وساطتهای قبل یا همراه با وضع وساطتهایی نو باشد. در هر صورت مفهوم هماهنگی که غایتمندی را به تصویر ما می داد در اینجا با مفهوم ضرورت پیوند خورد و به کمال رسید. بدین ترتیب این الگوی تصویر راه خود را به تحقق ایدئال اجتماعی خود می گشاید.
دو الگوی دیگر ما را الهیات سلبی پشتیبانی میکند الهیات سلبی از نیروی نفی بیشتر بهره میگیرد. غایت ایمان بی و اسطگی مطلق است نیاز به بی واسطگی مطلق را تصویر سلبی از خدا بیشتر عیان می کند. وقتی نظم وساطتها به واقع بیانگر خدا نیست، پس راهی جز بی واسطگی باقی نمی ماند رفع با امکان نسبت وثیق تری دارد تا ضرورت. ضرورت هم نشین تعین است و رفع در پی رفع تعین گیریم که در پی نفی تعین جدیدی پدید آید. اما مهم است که انگیزه اول ما رفع باشد با وضع بعدی خود رفع نیروی کافی روی پای خود دارد تا خود را با مفهوم غایت هم نشین کند. در نگاه نخست این سخن متناقض به نظر میرسد؛ زیرا غایت را با هماهنگی و نظم این همان کرده بودیم. وقتی انگیزه اساسی رفع است. آنچه در آن تصویر هماهنگ می جوییم جهانی است که با امکان هماهنگ تر و برای آزادی فراخ تر باشد پس مقوله ضرورت و مفهوم وضع غیب نشده بلکه این بار امکان دامنۀ آنها را عقب رانده. در توصیف تصاویر الهیات سلبی از نوعی هم سطحی یا شکلی از فراروی مداوم سخن گفتیم ستیز با سلسله مراتب در وهله اول می خواهد تصویر را از زواید پرزرق و برق پاک کند در آن فضای خالی فرد بناست احساس آزادی کند. شاید در الهيات سلبی خدا دور افتاده باشد اما به یاری رفع مدام چیزهای جاسنگین کمتری میان انسان و خدا نشسته است. دعوی نهایی بی واسطگی همین است. در این تصویر ایده "شخص" اهمیت بیشتری می یابد. شخص متفرد محل وقوع بی واسطگی است. در فرایندهای رفع آخرین عنصر نیرومندی که باقی میماند خود سوژه آگاه است. از این حیث

عجیب نیست که در یک سنخ از الهیات سلبی واسطه فیضی تکین در کار است که یک انسان است و نه یک ساختار.
آشنای
انسان تکین آخرین چیز آشناست که میتواند راه را به خدای دوردست کوتاه کند چیزی که هم واجد عنصر انسانی و هم واجد عنصر غریب الوهی باشد. این آخرین وساطت تعینی راز آلود دارد که بازیهای خیال را بر می انگیزد. به هر میزان که این فرد تکین الهی امکان و آزادی را به تصویر بکشد به همان میزان تصویر الهیات سلبی خواستنی تر می شود. این تصویر می تواند بدل به یک ایدنال اجتماعی شود اگر نظم مستقر بیش از حد ضروری و جبر زده باشد. در مرز این تصویر با جهان تنشی از جنس نبرد امکان و ضرورت در میگیرد اراده به تعین آهنین و اراده به نفی تصعید کننده، اما این ایدنال چطور اجتماعی می شود؟ طور چنین عدم وساطتی به دیگری انتقال می یابد و به کنشی جمعی تبدیل میشود. صرف اینکه بازیهای خیال تعینها را در تصویری گیرا سست کنند کافی نیست. چون این می تواند صرفاً یک خیالپردازی فردی یا حتی مالیخولیا باشد. انتقال دادن این تصویر باید توضیح داده شود. ذیل الهیات سلبی باید راههایی برای به اشتراک گذاشتن ایمان بدون افتادن در ورطه دین وضع کننده، در کار باشد. احساسات جمعی به یک تصویر، گرچه در این وضع در کارند، اما برای توضیح فلسفی کافی نیستند. باید نبرد میان امکان و ضرورت در مرز تصویر به نحوی دقیق تر شرح داده شود چون لحظه تحقق امید آنجاست. چنانکه پیش از این گفتیم در یکی از آن دو الگوی سلبی امیدی چنینی خصلتی مسیحایی دارد. والتر بنیامین گرچه به معنای دقیق کلمه الهیدان نیست، یک صورت بندی خوب از این تنش مفهومی در قالب امید مسیحایی ارائه میکند. ما بر دو مقاله زبان و زبان بشری و قطعه الهیاتی-سیاسی از او تمرکز میکنیم
در آغاز مسئله بنیامین امکان همرسانی معناست. زبان این کار را بر دوش میگیرد زبان واسطه تحقق همه وساطتها و انتقال یافتن آنهاست. در این انتقال چیزها و وضعیتها برای دیگران آشکار می شود. گویی زبان آشکار کننده است. پس به واقعه خلقت بسیار شباهت دارد. در خلقت هم آن ایدههای مکنون آشکار میشود. حال آیا میتوان زبانی را تصور کرد که شامل تمام آشکارگی های تمام چیزها باشد و هیچ نقطه تاریک و رستگار نشده ای باقی نگذارد. زیرا زبانهای عادی بشری یا همان نظم وساطتهای خاص همواره وجهی را آشکار نشده و بیان نشده باقی می گذارد. معانی همرسان می شوند و در یک نظم قوام مییابند. اما آنچه که مازاد باقی مانده فراموش شده، بی ارزش قلمداد شده با نیست انگاشته شده به زبانی دیگر نیاز دارد تا بیان شود و البته زبانش را طلب میکند. فرایند طلب یک زبان

نهایی با ایده رستگاری و آزادی گره خورده است آنچه بیان نمیشود در سکوت و تنهایی رنج می کشد و حتی رنجش انکار می گردد. بنیامین آن زبان نهایی را زبان خدا می نامد. آن زبان به گزاره و محکم نیاز ندارد، چون واژه ها در هیچ شکلی از فاصله با حقیقت چیزها قرار ندارند که به وساطت مفاهیم دیگر نیاز داشته باشند. وقتی گزاره ای در کار نیست وقتی هر واژه اشارتی مستقیم و همه جانبه به حقیقت تکین هر چیز دارد چیزها در آزادی به سر می برند؛ زیرا زبان وساطتها آنها را در تعین ویژه و محدود خود به بند کشیده است. در این تصویر زبان خدا در بساطت آغازین در کار بوده و جهان را آشکار ساخته است. اینک وظیفه انسان این است که به همان زبان باز گردد تا علاوه بر جهان طبیعی جهان انسانی را که دست ساخته خود اوست رستگار کند. این تصویر میکوشد هم شامل استعاره اسطوره ای باشد هم شامل دیالکتیک عقلانی امر امکانی و ضروری برای اینکه این دیالکتیک به این همانی نهایی برسد و برای اینکه این روند به آن تصویر عظیم الاهیاتی ختم شود، یعنی چیزی که در حالت عادی نامعقول یا نامألوف جلوه می کند. وقوع زبان خدا به امری مسیحایی مبدل می شود. به تعبیر بنیامین تنها مسیحاست که تاریخ را به پایان میرساند و خود بخشی از تاریخ نیست. چون تاریخ همواره شامل نظم وساطتهاست. مسیحا امر مطلقاً نو و بی سابقه است. این تصویر به لحاظ الهیاتی با تصویر خدای سلبی ایستاده در افق همخوانی دارد. اما در طرح بنیامین آنچه بناست به واقع میدل به یک امید اجتماعی شود نه صرف آن تصویر که دیالکتیک منتهی به آن است. مسیر دیالکتیک از همین زبان موجود آغاز میشود زبانی که همرسانی اجتماعی بسیار وسیعی دارد فرایند رفع - یا فرایند تغییر زبان – قدم به قدم و نسل به نسل از خلال بازخوانی رنجهای انکار شده یا از یاد رفته حاصل میشود تا زبانی نو برای خود داشته باشند. هدف این رفع مداوم بازسازی زبان از خلال وضع موقعیتهای جدید از ابژه ها ،است با ترتیبی که تاکنون به چشم نیامده است. تفاوت این الگو با الگوی قبلی تأکیدش بر رفع است. امکان در این وضعیت بنا دارد یا درهم کوفتن ضرورت ها رخ نمون شود. وحدت نهایی امکان و ضرورت ذیل یک مفهوم واحد از خلال تفوق امکان می گذرد. ضرورت در زبان خدا عنصری هم سطح است به جای آنکه نیرویی عمودی باشد. رستگاری همه رنج دیدگان تاریخ در گروی هم سطح شدن همه آن رنج هاست نظمی کاملا تازه و گسته از گذشته این کار را به انجام می رساند. خدایی که در افق ایستاده نوید بخش مداوم این هم سطحی است این کار یک کردو کار مداوم و همواره انقلابی است. تصویر نهایی آن ،زیباست چون در آن زیبایی و رستگاری همه جا به یکسان و در آزادی از هر تعین گزافی محقق شده است.

این تصویر از خلال دگرگونی در روایت یا زبان به بیرون می جهد. همواره حرکتی جهشی دارد و با نیرویی تخریبی پا به عرصه واقعیت میگذارد. چون این جهش اولاً در همان زبان و مقولات سابق رخ میدهد همواره انتقال پذیر است. چون در زبان عرفی و با هدف تحقق زبان همگانی رخ میدهد لاجرم اجتماعی است. امید به امر مطلقاً نو از همین جهش مداوم نیرو میگیرد تا ایدئال اجتماعی خود را محقق کند.
آیا آن بی واسطگی نهایی در مقابل امر مطلق در این حالت به واقع محقق می شود با صرفاً به تعویق می افتد؟ هر رفعی آن بی واسطگی نهایی نیست در بی واسطگی نهایی، یعنی آنچه کیرکگور جهش ایمان می نامدش، دیالکتیک میان امکان و ضرورت به کلی در وحدت امر ایدی با امر زمانمند رفع و با خود این همان می شود. در آن موضع دیگر ضرورت یا امکان به نفع یکدیگر تضعیف نمی شوند بلکه در یک جا و به یکسان باهم حاضرند در فرد تکین مؤمن که در برابر خدا ایستاده به تنهایی عبارت به تنهایی شایان توجه است. بی واسطگی نهایی در تنهایی محض رقم می خورد. پس چطور میتواند به یک ایدئال اجتماعی مربوط باشد پاسخ سرراست این است که نمیتواند. با این همه جهش مؤمن متفرد مازادی دارد که به ساحات متعددی سرریز میشود. کیرکگور در ترس و لرز وقتی می خواهد ایمان بیان ناپذیر و بی واسطگی محض را نشان دهد به سراغ تصویر ابراهیم میرود در خود سرگذشت ابراهیم چیزی برای گفتن نیست که بیان ایمان باشد ایمان در نهایت منطقی خودش از هر زبان و وساطنی فراتر می رود. پس کیرکگور به یاری تصاویر متعدد دیگر سعی میکند بگوید که ابراهیم چه نیست تا نشان دهد ابراهیم چه هست. ابراهیم نه یفتاح است نه آگاممنون نه فاوست نه مرد ماهی و نه هیچ یک از دیگر تصاویر وساطتمند و بیانپذیر در کتاب که انواع بیانهای اخلاقی و سیاسی و الهیاتی را در بر دارند تو گویی این بار به جای یک تصویر چارچوبی متشکل از چندین تصویر داریم که گرداگرد یک جای تهی سوال برانگیز را گرفته اند این مرز داخلی مثل مرز بیرونی درگیر تنش است. تنشی بسیار بنیادی تر از هر تنشی که تا کنون از آن نام بردیم این تنش بین بی واسطگی مطلق و هر وساطت ممکن است، تنش بین ایمان و هر امر بیان پذیر در هر نظم بیانی و زبانی ممکن به این ترتیب ایمان به واقعه ای تکین تبدیل می شود. اما چنانکه کیرکگور در ترس و لرز به تصویرش میکشد و در بیماری منتهی به مرگ دیالکتیکش را ذیل امکان-ضرورت و ابدی زمانمند که از این ایده بسیار سود بردیم بیان میکند، ایمان در کار تکرار است. تکرار به جنگ زمانمندی و تناهی و ضرورت میرود تکرار حقیقی تکرار یک و همان است بی آنکه دستبرد زمان چیزی از جنس فقدان بر آن

باشد. هم خود مؤمن هم هر آنچه با اوست ذیل حضور مدام خداوند تکرار میشوند و این تکرار چرخه ای بین ضرورت و امکان بین ابدیت و زمانمندی منشاء رستگاری درون باش مؤمن است. همه چیز بناست برای مؤمن تکرار شود و این تکرار خود مدام تکرار شود. در تکرار همه چیز به مؤمن به نحوی نامعقول و محال تضمین می شود و به واقع به او باز می گردد، از جمله تمام ساحات وساطتهای اخلاقی و ذوقی، بدین سان مؤمن به اجتماع باز می گردد، اما به زعم کیرکگور بدون هیچ علامتی؛ چون ایمان بیان ناپذیر است. اما اینها هنوز به معنای دقیق کلمه یک امید اجتماعی یا ایدنال اجتماعی نیست.  یک امید مطلقاً فردی است. چطور میتوان بین این طرح با ایدنال اجتماعی ارتباط برقرار
کرد؟
مازادی که از ایمان به ساحات مختلف سرریز میکند را در قامت ابراهیم می توان یافت ابراهیم را کیرکگور چراغ راه مضطربان مینامد ابراهیم را به عنوان پدر ایمان میشناسیم ولو آنکه ایمان او را نتوانیم بیان کنیم. پس به هر صورت نزدیکی به بی واسطگی مطلق خود نوعی وساطت است. اگر وساطت در میان است پس انتقال پذیری و اجتماعی بودن هم می تواند ممکن باشد. در واقع آنچه به راستی اجتماعی شده نه خود واقعۀ ایمان که عظمت و زیبایی آن است. اگر به واقع تکرار در جهان ممکن است پس بنیادی ترین امید از جهان دور نیست. نزدیک شدن و نگریستن و غرق عواطف شدن با دیدن تمثال آن مؤمن راستین خود به تعبیر کیرکگور - آمرزش بخش و در نتیجه امیدبخش خواهد بود. به آمرزش هم از طریق زیبایی و هم از طریق شکوه میتوان نزدیک شد. نور خدا زیباست و عظمت او شکوهمند. هر دوی اینها رایت امید هستند. اجتماعی شدن امید در این الگو یعنی بسیج شدن نیروهای مردم برای پاسداری از تمثال تکرار تکرار حالت این جهانی جاودانگی است. از ثبات فریبنده نظام ها پایدارتر است و دستخوش زمان نمی شود. مرد مقدس دوباره مرکز امید مردم می شود. حتی حول او ساختار و مناسکی هم شکل می گیرد، اما کارکرد اصلی تمام آنها یادآوری امکان تکرار برای هر تک فرد آن جماعت است. آنها کل سازوکار روابط اجتماعی را میتوانند حول بازتولید فیگور مرد مقدس در زندگی سامان دهند؛ زیرا مرد مقدس تکرار شونده است و در تکرار امید به بازگشت فقدانها و نجات از دهشت گذرایی نهفته است. بدین سان حتی بی واسطگی مطلق نیز تصویری امیدبخش می سازد و ایدئالی اجتماعی را اراده میکند

اینک با امیدی که از ایمان دینی می آید چه کنیم؟ این امید از لااقل سه طریق اساسی خود را در دل زندگی اجتماعی محقق می کند. در جمع بندی نهایی آنچه به واقع توان شکافتن مرز تصویر و جهش به واقعیت را به این تصاویر می دهد نیرویی است که سوژه از تصویر خدا به مثابه برترین هماهنگی و فراگیرترین غایت میگیرد. تا وقتی غایت سوژه های انسانی را به خود جلب کند انواع ایده ها و تصاویر از خدا بازخواهند گشت. چه اینکه زندگی بدون امید یعنی زندگی بدون ادراک زیبایی یا شکوه زندگی بدون کشش بدون اراده زندگی بدون اراده را بسیاری تناقضی منطقی می نامند. بسیاری مردم برای زندگی کوشیده اند غایتی درون باش با اراده ای درون باش تصویر کنند تا امید به جایی جز خود سوژه وابسته نباشد. این تلاشها به رغم نیروی بسیارشان تاکنون بارها به سدی خورده اند که کیرکگور بصیرت درکش را به ما میبخشد و ما در جای جای این طرح از آن بهره برده ایم حیات درونی سوژه دیالکتیک دائمی میان تناهی و نامتناهیت ضرورت و امکان زمانمندی و ابدیت .است یکسو بی آن سوی دیگر راه به نومیدی میبرند و تناهی آدمی بسیار نیرومند است. نیروی آن همواره کششی به سوی نومیدی دارد. خداوند بارها در مرز همین تناهی در تصاویری
غریب، نامنتظره یا حتی نامعقول - اما امیدبخش - ظاهر میشود ظهوری به وسعت تمام ساحات حیات سوژه،
خصوصاً اجتماعی بودن او .

مقالات شهروندان

این مطلب چقدر مفید بود؟

درباره سرشت ایمانی امید  امیدی که از ایمان برآید چه نسبتی با تحقق ایدئال های اجتماعی دارد؟ درباره سرشت ایمانی امید امیدی که از ایمان برآید چه نسبتی با تحقق ایدئال های اجتماعی دارد؟
میانگین امتیاز 0 /5 از 0 کاربر

نظر خود را برای ما بنویسید

کامنت ها

مطالب مرتبط

بدن امیدوار به بدن مقالات شهروندان
بدن امیدوار به بدن
  • 1404-03-11

زیرا آن کسی که به شرایط بشر امید دارد شاید مجنون باشد اما آن کسی که با اتفاقات و حوادث ناامید میشو ...

مشاهده مطلب
از نظرگاه فلسفی امید چه نقشی در تحقق ایدئال های جمعی دارد؟ مقالات شهروندان
از نظرگاه فلسفی امید چه نقشی در تحقق ایدئال های جمعی دارد؟
  • 1404-03-11

هر کنشی که از سوی کنشگری اعمال شود خواه شخص به آن معترف باشد و خواه آن را انکار کند، برخاسته است از ...

مشاهده مطلب

شهر فلسفۀ ایران محیطی است برای زندگی در پرتو دانش فلسفی. زندگی‌ای که می‌کوشد اخلاقی، اندیشیده و زیبا باشد، در افقی فلسفی که همواره به‌سوی سه ایده‌آل حقیقت و خیر و زیبایی در‌حرکت است. دروازه‌های این شهر به روی همگان گشوده است زیرا فلسفه چیزی نیست جز دانش همگان برای همگان.

ارتباط با ما
  • تلفن : 02122053556 - 09361135000
  • آدرس :تهران : بلوار نلسون ماندلا شمالی.خیابان گلدان .پلاک 5 زنگ 3
دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • اخبار
  • مقالات فلسفه